زن تنها

رنگین کمان

زن تنها

رنگین کمان

شروع سال 97

اول بگم که امسال هم با توجه به اینکه مثل پارسال تدارک سفره هفت سین دیده  بودم  ولی نشد که سفره بذارم . همسرخان که سر کار بود...مامانم هم که درگیر کارهای بستری کردن خاله ام تو بیمارستان بود . یعنی درست لحظه سال تحویل خاله ام درحال اسکن کردن بود و مامانم و پسرش هم تو بیمارستان درگیر کارهای بستری کردنش!  منم رفته بودم خونه پسرخاله ام و حسابی  با زنش لحظه ی سال تحویل برای خاله ام اشک ریختیم و دعا کردیم . 

ازخودم بگم اگر محاسباتم درست باشه امروز 5 هفته و پنج  روزم هست یعنی 40 روز ازبارداریم میگذره . نه حالت تهوعی... نه ویاری ... نه احساس مادرانه ای ...هیچی به هیچ! اگر سه تا آزمایش خون نداده بودم باورم نمیشد که باردار باشم  هنوزم به کسی نگفتم فقط مامانم و مامان همسرخان اطلاع داره . خندم میگیره  مامان همسرخان که وقتی بهش گفتم اینقدر به من بی اعتماد بود که میگفت نکنه یه کاری بکنی یا قرصی بخوری سقطش بکنی  . ولی از خدا پنهون نیست از شما هم چه پنهون یه مدت حسابی تو فکر سقط بودم ولی وقتی عوارضش رو خوندم ترسیدم  فکر کردم وقتی ناخواسته اتفاق افتاده پس حتما خواست خدا بوده که بچه به وجود بیاد . به همین دلیل به نگه داشتنش راضی شدم با همه سختی هایی که داره ... واین یعنی خداحافظی با اندام خوب....خداحافظی با شغل و موقعیت های شغلیم ......


حمید هیراد// خدا 

 

ادامه مطلب ...